آی واژه | خاقانی

لا در چهار بالش وحدت کشد تو را
لا در چهار بالش وحدت کشد تو را
لا در چهار بالش وحدت کشد تو را
لا در چهار بالش وحدت کشد تو را
جولانگه تو زان سوی الاست گر کنی
جولانگه تو زان سوی الاست گر کنی
جولانگه تو زان سوی الاست گر کنی
جولانگه تو زان سوی الاست گر کنی
جولانگه تو زان سوی الاست گر کنی
هژده هزار عالم ازین سوی لا رها
هژده هزار عالم ازین سوی لا رها
هژده هزار عالم ازین سوی لا رها
هژده هزار عالم ازین سوی لا رها
هژده هزار عالم ازین سوی لا رها
از عشق ساز بدرقه پس هم به نور عشق
از عشق ساز بدرقه پس هم به نور عشق
از عشق ساز بدرقه پس هم به نور عشق
از عشق ساز بدرقه پس هم به نور عشق
از عشق ساز بدرقه پس هم به نور عشق
از تیه لا به منزل الا الله اندرآ
از تیه لا به منزل الا الله اندرآ
از تیه لا به منزل الا الله اندرآ
از تیه لا به منزل الا الله اندرآ
از تیه لا به منزل الا الله اندرآ
دروازهٔ سرای ازل دان سه حرف عشق
دروازهٔ سرای ازل دان سه حرف عشق
دروازهٔ سرای ازل دان سه حرف عشق
دروازهٔ سرای ازل دان سه حرف عشق
دروازهٔ سرای ازل دان سه حرف عشق
دندانهٔ کلید ابد دان دو حرف لا
دندانهٔ کلید ابد دان دو حرف لا
دندانهٔ کلید ابد دان دو حرف لا
دندانهٔ کلید ابد دان دو حرف لا
دندانهٔ کلید ابد دان دو حرف لا
لا حاجبی است بر در الا شده مقیم
لا حاجبی است بر در الا شده مقیم
لا حاجبی است بر در الا شده مقیم
لا حاجبی است بر در الا شده مقیم
لا حاجبی است بر در الا شده مقیم
کو ابلهان باطله را می زند قفا
کو ابلهان باطله را می زند قفا
کو ابلهان باطله را می زند قفا
کو ابلهان باطله را می زند قفا
کو ابلهان باطله را می زند قفا
بی حاجبی لا به در دین مرو که هست
بی حاجبی لا به در دین مرو که هست
بی حاجبی لا به در دین مرو که هست
بی حاجبی لا به در دین مرو که هست
بی حاجبی لا به در دین مرو که هست
دین گنج خانهٔ حق و لا شکل اژدها
دین گنج خانهٔ حق و لا شکل اژدها
دین گنج خانهٔ حق و لا شکل اژدها
دین گنج خانهٔ حق و لا شکل اژدها
دین گنج خانهٔ حق و لا شکل اژدها
حد قدم مپرس که هرگز نیامده است
حد قدم مپرس که هرگز نیامده است
حد قدم مپرس که هرگز نیامده است
حد قدم مپرس که هرگز نیامده است
حد قدم مپرس که هرگز نیامده است
در کوچهٔ حدوث عماری کبریا
در کوچهٔ حدوث عماری کبریا
در کوچهٔ حدوث عماری کبریا
در کوچهٔ حدوث عماری کبریا
در کوچهٔ حدوث عماری کبریا
از حلهٔ حدوث برون شو دو منزلی
از حلهٔ حدوث برون شو دو منزلی
از حلهٔ حدوث برون شو دو منزلی
از حلهٔ حدوث برون شو دو منزلی
از حلهٔ حدوث برون شو دو منزلی
تا گویدت فرشتهٔ وحدت که مرحبا
تا گویدت فرشتهٔ وحدت که مرحبا
تا گویدت فرشتهٔ وحدت که مرحبا
تا گویدت فرشتهٔ وحدت که مرحبا
تا گویدت فرشتهٔ وحدت که مرحبا
پیوند دین طلب که مهین دایهٔ تو اوست
پیوند دین طلب که مهین دایهٔ تو اوست
پیوند دین طلب که مهین دایهٔ تو اوست
پیوند دین طلب که مهین دایهٔ تو اوست
پیوند دین طلب که مهین دایهٔ تو اوست
روزی که از مشیمهٔ عالم شوی جدا
روزی که از مشیمهٔ عالم شوی جدا
روزی که از مشیمهٔ عالم شوی جدا
روزی که از مشیمهٔ عالم شوی جدا
روزی که از مشیمهٔ عالم شوی جدا
حاجت شود روا چو تقاضا کند کرم
حاجت شود روا چو تقاضا کند کرم
حاجت شود روا چو تقاضا کند کرم
حاجت شود روا چو تقاضا کند کرم
حاجت شود روا چو تقاضا کند کرم
رحمت روان شود چو اجابت شود دعا
رحمت روان شود چو اجابت شود دعا
رحمت روان شود چو اجابت شود دعا
رحمت روان شود چو اجابت شود دعا
رحمت روان شود چو اجابت شود دعا
این دم شنو که راحت از این دم شود پدید
این دم شنو که راحت از این دم شود پدید
این دم شنو که راحت از این دم شود پدید
این دم شنو که راحت از این دم شود پدید
این دم شنو که راحت از این دم شود پدید
واینجا طلب که حاجت از اینجا شود روا
واینجا طلب که حاجت از اینجا شود روا
واینجا طلب که حاجت از اینجا شود روا
واینجا طلب که حاجت از اینجا شود روا
واینجا طلب که حاجت از اینجا شود روا
کسری ازین ممالک و صد کسری و قباد
کسری ازین ممالک و صد کسری و قباد
کسری ازین ممالک و صد کسری و قباد
کسری ازین ممالک و صد کسری و قباد
کسری ازین ممالک و صد کسری و قباد
خطوی از این مسالک و صد خطهٔ خطا
خطوی از این مسالک و صد خطهٔ خطا
خطوی از این مسالک و صد خطهٔ خطا
خطوی از این مسالک و صد خطهٔ خطا
خطوی از این مسالک و صد خطهٔ خطا
فیض هزار کوثر و زین ابر یک سرشک
فیض هزار کوثر و زین ابر یک سرشک
فیض هزار کوثر و زین ابر یک سرشک
فیض هزار کوثر و زین ابر یک سرشک
فیض هزار کوثر و زین ابر یک سرشک
برگ هزار طوبی و زین باغ یک گیا
برگ هزار طوبی و زین باغ یک گیا
برگ هزار طوبی و زین باغ یک گیا
برگ هزار طوبی و زین باغ یک گیا
برگ هزار طوبی و زین باغ یک گیا
فتراک عشق گیر نه دنبال عقل ازآنک
فتراک عشق گیر نه دنبال عقل ازآنک
فتراک عشق گیر نه دنبال عقل ازآنک
فتراک عشق گیر نه دنبال عقل ازآنک
فتراک عشق گیر نه دنبال عقل ازآنک
عیسیت دوست به که حواریت آشنا
عیسیت دوست به که حواریت آشنا
عیسیت دوست به که حواریت آشنا
عیسیت دوست به که حواریت آشنا
عیسیت دوست به که حواریت آشنا
می دان که دل ز روی شناسان آن سراست
می دان که دل ز روی شناسان آن سراست
می دان که دل ز روی شناسان آن سراست
می دان که دل ز روی شناسان آن سراست
می دان که دل ز روی شناسان آن سراست
مشمارش از غریب شماران این سرا
مشمارش از غریب شماران این سرا
مشمارش از غریب شماران این سرا
مشمارش از غریب شماران این سرا
مشمارش از غریب شماران این سرا
دل تا به خانه ای است که هر ساعتی در او
دل تا به خانه ای است که هر ساعتی در او
دل تا به خانه ای است که هر ساعتی در او
دل تا به خانه ای است که هر ساعتی در او
دل تا به خانه ای است که هر ساعتی در او
شمع خزاین ملکوت افکند ضیا
شمع خزاین ملکوت افکند ضیا
شمع خزاین ملکوت افکند ضیا
شمع خزاین ملکوت افکند ضیا
شمع خزاین ملکوت افکند ضیا
بینی جمال حضرت نور الله آن زمان
بینی جمال حضرت نور الله آن زمان
بینی جمال حضرت نور الله آن زمان
بینی جمال حضرت نور الله آن زمان
بینی جمال حضرت نور الله آن زمان
کایینهٔ دل تو شود صادق الصفا
کایینهٔ دل تو شود صادق الصفا
کایینهٔ دل تو شود صادق الصفا
کایینهٔ دل تو شود صادق الصفا
کایینهٔ دل تو شود صادق الصفا
در دل مدار نقش امانی که شرط نیست
در دل مدار نقش امانی که شرط نیست
در دل مدار نقش امانی که شرط نیست
در دل مدار نقش امانی که شرط نیست
در دل مدار نقش امانی که شرط نیست
بت خانه ساختن به نظرگاه پادشا
بت خانه ساختن به نظرگاه پادشا
بت خانه ساختن به نظرگاه پادشا
بت خانه ساختن به نظرگاه پادشا
بت خانه ساختن به نظرگاه پادشا
دنیا به عز فقر بده وقت من یزید
دنیا به عز فقر بده وقت من یزید
دنیا به عز فقر بده وقت من یزید
دنیا به عز فقر بده وقت من یزید
دنیا به عز فقر بده وقت من یزید
کان گوهر تمام عیار ارزد این بها
کان گوهر تمام عیار ارزد این بها
کان گوهر تمام عیار ارزد این بها
کان گوهر تمام عیار ارزد این بها
کان گوهر تمام عیار ارزد این بها
در چارسوی فقر درا تا ز راه ذوق
در چارسوی فقر درا تا ز راه ذوق
در چارسوی فقر درا تا ز راه ذوق
در چارسوی فقر درا تا ز راه ذوق
در چارسوی فقر درا تا ز راه ذوق
دل را ز پنج نوش سلامت کنی دوا
دل را ز پنج نوش سلامت کنی دوا
دل را ز پنج نوش سلامت کنی دوا
دل را ز پنج نوش سلامت کنی دوا
دل را ز پنج نوش سلامت کنی دوا
همت ز آستانهٔ فقر است ملک جوی
همت ز آستانهٔ فقر است ملک جوی
همت ز آستانهٔ فقر است ملک جوی
همت ز آستانهٔ فقر است ملک جوی
همت ز آستانهٔ فقر است ملک جوی
آری هوا ز کیسهٔ دریا بود سقا
آری هوا ز کیسهٔ دریا بود سقا
آری هوا ز کیسهٔ دریا بود سقا
آری هوا ز کیسهٔ دریا بود سقا
آری هوا ز کیسهٔ دریا بود سقا
عزلت گزین که از سر عزلت شناختند
عزلت گزین که از سر عزلت شناختند
عزلت گزین که از سر عزلت شناختند
عزلت گزین که از سر عزلت شناختند
عزلت گزین که از سر عزلت شناختند
آدم در خلافت و عیسی ره سما
آدم در خلافت و عیسی ره سما
آدم در خلافت و عیسی ره سما
آدم در خلافت و عیسی ره سما
آدم در خلافت و عیسی ره سما
شاخ امل بزن که چراغی است زود میر
شاخ امل بزن که چراغی است زود میر
شاخ امل بزن که چراغی است زود میر
شاخ امل بزن که چراغی است زود میر
شاخ امل بزن که چراغی است زود میر
بیخ هوس بکن که درختی است کم بقا
بیخ هوس بکن که درختی است کم بقا
بیخ هوس بکن که درختی است کم بقا
بیخ هوس بکن که درختی است کم بقا
بیخ هوس بکن که درختی است کم بقا
گر سر یوم یحمی بر عقل خوانده ای
گر سر یوم یحمی بر عقل خوانده ای
گر سر یوم یحمی بر عقل خوانده ای
گر سر یوم یحمی بر عقل خوانده ای
گر سر یوم یحمی بر عقل خوانده ای
پس پایمال مال مباش از سر هوا
پس پایمال مال مباش از سر هوا
پس پایمال مال مباش از سر هوا
پس پایمال مال مباش از سر هوا
پس پایمال مال مباش از سر هوا
تنگ آمده است زلزلت الارض هین بخوان
تنگ آمده است زلزلت الارض هین بخوان
تنگ آمده است زلزلت الارض هین بخوان
تنگ آمده است زلزلت الارض هین بخوان
تنگ آمده است زلزلت الارض هین بخوان
بر مالها و قال الانسان مالها
بر مالها و قال الانسان مالها
بر مالها و قال الانسان مالها
بر مالها و قال الانسان مالها
بر مالها و قال الانسان مالها
حق می کند ندا که به ما ره دراز نیست
حق می کند ندا که به ما ره دراز نیست
حق می کند ندا که به ما ره دراز نیست
حق می کند ندا که به ما ره دراز نیست
حق می کند ندا که به ما ره دراز نیست
از مال لام بفکن و باقی شناس ما
از مال لام بفکن و باقی شناس ما
از مال لام بفکن و باقی شناس ما
از مال لام بفکن و باقی شناس ما
از مال لام بفکن و باقی شناس ما
خر طبع را چه مال دهی و چه معرفت
خر طبع را چه مال دهی و چه معرفت
خر طبع را چه مال دهی و چه معرفت
خر طبع را چه مال دهی و چه معرفت
خر طبع را چه مال دهی و چه معرفت
بی دیده را چه میل کشی و چه توتیا
بی دیده را چه میل کشی و چه توتیا
بی دیده را چه میل کشی و چه توتیا
بی دیده را چه میل کشی و چه توتیا
بی دیده را چه میل کشی و چه توتیا
از عافیت مپرس که کس را نداده اند
از عافیت مپرس که کس را نداده اند
از عافیت مپرس که کس را نداده اند
از عافیت مپرس که کس را نداده اند
از عافیت مپرس که کس را نداده اند
در عاریت سرای جهان عافیت عطا
در عاریت سرای جهان عافیت عطا
در عاریت سرای جهان عافیت عطا
در عاریت سرای جهان عافیت عطا
در عاریت سرای جهان عافیت عطا
خود مادر قضا ز وفا حامله نشد
خود مادر قضا ز وفا حامله نشد
خود مادر قضا ز وفا حامله نشد
خود مادر قضا ز وفا حامله نشد
خود مادر قضا ز وفا حامله نشد
ور شد به قهرش از شکم افکند هم قضا
ور شد به قهرش از شکم افکند هم قضا
ور شد به قهرش از شکم افکند هم قضا
ور شد به قهرش از شکم افکند هم قضا
ور شد به قهرش از شکم افکند هم قضا
از کوی رهزنان طبیعت ببر قدم
از کوی رهزنان طبیعت ببر قدم
از کوی رهزنان طبیعت ببر قدم
از کوی رهزنان طبیعت ببر قدم
از کوی رهزنان طبیعت ببر قدم
وز خوی رهروان طریقت طلب وفا
وز خوی رهروان طریقت طلب وفا
وز خوی رهروان طریقت طلب وفا
وز خوی رهروان طریقت طلب وفا
وز خوی رهروان طریقت طلب وفا
بر پنج فرض عمر برافشان و دان که هست
بر پنج فرض عمر برافشان و دان که هست
بر پنج فرض عمر برافشان و دان که هست
بر پنج فرض عمر برافشان و دان که هست
بر پنج فرض عمر برافشان و دان که هست
شش روز آفرینش از این پنج با نوا
شش روز آفرینش از این پنج با نوا
شش روز آفرینش از این پنج با نوا
شش روز آفرینش از این پنج با نوا
شش روز آفرینش از این پنج با نوا
توسن دلی و رایض تو قول لا اله
توسن دلی و رایض تو قول لا اله
توسن دلی و رایض تو قول لا اله
توسن دلی و رایض تو قول لا اله
توسن دلی و رایض تو قول لا اله
اعمی وش و قائد تو شرع مصطفی
اعمی وش و قائد تو شرع مصطفی
اعمی وش و قائد تو شرع مصطفی
اعمی وش و قائد تو شرع مصطفی
اعمی وش و قائد تو شرع مصطفی
با سایهٔ رکاب محمد عنان درآر
با سایهٔ رکاب محمد عنان درآر
با سایهٔ رکاب محمد عنان درآر
با سایهٔ رکاب محمد عنان درآر
با سایهٔ رکاب محمد عنان درآر
تا طرقوا زنان تو گردند اصفیا
تا طرقوا زنان تو گردند اصفیا
تا طرقوا زنان تو گردند اصفیا
تا طرقوا زنان تو گردند اصفیا
تا طرقوا زنان تو گردند اصفیا
آن با و تا شکن که به تعریف او گرفت
آن با و تا شکن که به تعریف او گرفت
آن با و تا شکن که به تعریف او گرفت
آن با و تا شکن که به تعریف او گرفت
آن با و تا شکن که به تعریف او گرفت
هم قاف و لام رونق و هم کاف و نون بها
هم قاف و لام رونق و هم کاف و نون بها
هم قاف و لام رونق و هم کاف و نون بها
هم قاف و لام رونق و هم کاف و نون بها
هم قاف و لام رونق و هم کاف و نون بها
او مالک الرقاب دو گیتی و بر درش
او مالک الرقاب دو گیتی و بر درش
او مالک الرقاب دو گیتی و بر درش
او مالک الرقاب دو گیتی و بر درش
او مالک الرقاب دو گیتی و بر درش
در کهتری مشجره آورده انبیا
در کهتری مشجره آورده انبیا
در کهتری مشجره آورده انبیا
در کهتری مشجره آورده انبیا
در کهتری مشجره آورده انبیا
هم موسی از دلالت او گشته مصطنع
هم موسی از دلالت او گشته مصطنع
هم موسی از دلالت او گشته مصطنع
هم موسی از دلالت او گشته مصطنع
هم موسی از دلالت او گشته مصطنع
هم آدم از شفاعت او گشته مجتبی
هم آدم از شفاعت او گشته مجتبی
هم آدم از شفاعت او گشته مجتبی
هم آدم از شفاعت او گشته مجتبی
هم آدم از شفاعت او گشته مجتبی
نطقش معلمی که کند عقل را ادب
نطقش معلمی که کند عقل را ادب
نطقش معلمی که کند عقل را ادب
نطقش معلمی که کند عقل را ادب
نطقش معلمی که کند عقل را ادب
خلقش مفرحی که دهد روح را شفا
خلقش مفرحی که دهد روح را شفا
خلقش مفرحی که دهد روح را شفا
خلقش مفرحی که دهد روح را شفا
خلقش مفرحی که دهد روح را شفا
دل گرسنه درآمد بر خوان کائنات
دل گرسنه درآمد بر خوان کائنات
دل گرسنه درآمد بر خوان کائنات
دل گرسنه درآمد بر خوان کائنات
دل گرسنه درآمد بر خوان کائنات
چون شبهی بدید برون رفت ناشتا
چون شبهی بدید برون رفت ناشتا
چون شبهی بدید برون رفت ناشتا
چون شبهی بدید برون رفت ناشتا
چون شبهی بدید برون رفت ناشتا
مریم گشاده روزه و عیسی ببسته نطق
مریم گشاده روزه و عیسی ببسته نطق
مریم گشاده روزه و عیسی ببسته نطق
مریم گشاده روزه و عیسی ببسته نطق
مریم گشاده روزه و عیسی ببسته نطق
کو در سخن گشاد سر سفرهٔ سخا
کو در سخن گشاد سر سفرهٔ سخا
کو در سخن گشاد سر سفرهٔ سخا
کو در سخن گشاد سر سفرهٔ سخا
کو در سخن گشاد سر سفرهٔ سخا
بر نامده سپیدهٔ صبح ازل هنوز
بر نامده سپیدهٔ صبح ازل هنوز
بر نامده سپیدهٔ صبح ازل هنوز
بر نامده سپیدهٔ صبح ازل هنوز
بر نامده سپیدهٔ صبح ازل هنوز
کو بر سیه سپید ازل بوده پیشوا
کو بر سیه سپید ازل بوده پیشوا
کو بر سیه سپید ازل بوده پیشوا
کو بر سیه سپید ازل بوده پیشوا
کو بر سیه سپید ازل بوده پیشوا
آدم از او به برقع همت سپید روی
آدم از او به برقع همت سپید روی
آدم از او به برقع همت سپید روی
آدم از او به برقع همت سپید روی
آدم از او به برقع همت سپید روی
شیطان از او به سیلی حرمان سیه قفا
شیطان از او به سیلی حرمان سیه قفا
شیطان از او به سیلی حرمان سیه قفا
شیطان از او به سیلی حرمان سیه قفا
شیطان از او به سیلی حرمان سیه قفا
ذاتش مراد عالم و او عالم کرم
ذاتش مراد عالم و او عالم کرم
ذاتش مراد عالم و او عالم کرم
ذاتش مراد عالم و او عالم کرم
ذاتش مراد عالم و او عالم کرم
شرعش مدار قبله و او قبلهٔ ثنا
شرعش مدار قبله و او قبلهٔ ثنا
شرعش مدار قبله و او قبلهٔ ثنا
شرعش مدار قبله و او قبلهٔ ثنا
شرعش مدار قبله و او قبلهٔ ثنا
از آسمان نخست برون تاخت قدر او
از آسمان نخست برون تاخت قدر او
از آسمان نخست برون تاخت قدر او
از آسمان نخست برون تاخت قدر او
از آسمان نخست برون تاخت قدر او
هم عرش نطعش آمد و هم سدره متکا
هم عرش نطعش آمد و هم سدره متکا
هم عرش نطعش آمد و هم سدره متکا
هم عرش نطعش آمد و هم سدره متکا
هم عرش نطعش آمد و هم سدره متکا
پس آسمان به گوش خرد گفت شک مکن
پس آسمان به گوش خرد گفت شک مکن
پس آسمان به گوش خرد گفت شک مکن
پس آسمان به گوش خرد گفت شک مکن
پس آسمان به گوش خرد گفت شک مکن
کان قدر مصطفی است علی العرش استوی
کان قدر مصطفی است علی العرش استوی
کان قدر مصطفی است علی العرش استوی
کان قدر مصطفی است علی العرش استوی
کان قدر مصطفی است علی العرش استوی
آن شب که سوی کعبهٔ خلت نهاد روی
آن شب که سوی کعبهٔ خلت نهاد روی
آن شب که سوی کعبهٔ خلت نهاد روی
آن شب که سوی کعبهٔ خلت نهاد روی
آن شب که سوی کعبهٔ خلت نهاد روی
این غول خاک بادیه را کرد زیر پا
این غول خاک بادیه را کرد زیر پا
این غول خاک بادیه را کرد زیر پا
این غول خاک بادیه را کرد زیر پا
این غول خاک بادیه را کرد زیر پا
آمد پی متابعتش کوه در روش
آمد پی متابعتش کوه در روش
آمد پی متابعتش کوه در روش
آمد پی متابعتش کوه در روش
آمد پی متابعتش کوه در روش
رفت از پی مشایعتش سنگ بر هوا
رفت از پی مشایعتش سنگ بر هوا
رفت از پی مشایعتش سنگ بر هوا
رفت از پی مشایعتش سنگ بر هوا
رفت از پی مشایعتش سنگ بر هوا
برداشت فر او دو گروهی ز خاک و آب
برداشت فر او دو گروهی ز خاک و آب
برداشت فر او دو گروهی ز خاک و آب
برداشت فر او دو گروهی ز خاک و آب
برداشت فر او دو گروهی ز خاک و آب
آمیخت با سموم اثیری دم صبا
آمیخت با سموم اثیری دم صبا
آمیخت با سموم اثیری دم صبا
آمیخت با سموم اثیری دم صبا
آمیخت با سموم اثیری دم صبا
گردون پیر گشت مرید کمال او
گردون پیر گشت مرید کمال او
گردون پیر گشت مرید کمال او
گردون پیر گشت مرید کمال او
گردون پیر گشت مرید کمال او
پوشید از ارادتش این نیلگون وطا
پوشید از ارادتش این نیلگون وطا
پوشید از ارادتش این نیلگون وطا
پوشید از ارادتش این نیلگون وطا
پوشید از ارادتش این نیلگون وطا
روحانیان مثلث عطری بسوخته
روحانیان مثلث عطری بسوخته
روحانیان مثلث عطری بسوخته
روحانیان مثلث عطری بسوخته
روحانیان مثلث عطری بسوخته
وز عطرها مسدس عالم شده ملا
وز عطرها مسدس عالم شده ملا
وز عطرها مسدس عالم شده ملا
وز عطرها مسدس عالم شده ملا
وز عطرها مسدس عالم شده ملا
یا سید البشر زده خورشید بر نگین
یا سید البشر زده خورشید بر نگین
یا سید البشر زده خورشید بر نگین
یا سید البشر زده خورشید بر نگین
یا سید البشر زده خورشید بر نگین
یا احسن الصور زده ناهید در نوا
یا احسن الصور زده ناهید در نوا
یا احسن الصور زده ناهید در نوا
یا احسن الصور زده ناهید در نوا
یا احسن الصور زده ناهید در نوا
از شیب تازیانهٔ او عرش را هراس
از شیب تازیانهٔ او عرش را هراس
از شیب تازیانهٔ او عرش را هراس
از شیب تازیانهٔ او عرش را هراس
از شیب تازیانهٔ او عرش را هراس
وز شیههٔ تکاور او چرخ را صدا
وز شیههٔ تکاور او چرخ را صدا
وز شیههٔ تکاور او چرخ را صدا
وز شیههٔ تکاور او چرخ را صدا
وز شیههٔ تکاور او چرخ را صدا
لاتعجبوا اشارت کرده به مرسلین
لاتعجبوا اشارت کرده به مرسلین
لاتعجبوا اشارت کرده به مرسلین
لاتعجبوا اشارت کرده به مرسلین
لاتعجبوا اشارت کرده به مرسلین
لاتقنطوا بشارت داده به اتقیا
لاتقنطوا بشارت داده به اتقیا
لاتقنطوا بشارت داده به اتقیا
لاتقنطوا بشارت داده به اتقیا
لاتقنطوا بشارت داده به اتقیا
روح القدس خریطه کش او در آن طریق
روح القدس خریطه کش او در آن طریق
روح القدس خریطه کش او در آن طریق
روح القدس خریطه کش او در آن طریق
روح القدس خریطه کش او در آن طریق
روح الامین جنیبه بر او در آن فضا
روح الامین جنیبه بر او در آن فضا
روح الامین جنیبه بر او در آن فضا
روح الامین جنیبه بر او در آن فضا
روح الامین جنیبه بر او در آن فضا
زو باز مانده غاشیه دارش میان راه
زو باز مانده غاشیه دارش میان راه
زو باز مانده غاشیه دارش میان راه
زو باز مانده غاشیه دارش میان راه
زو باز مانده غاشیه دارش میان راه
سلطان دهر گفت که ای خواجه تا کجا
سلطان دهر گفت که ای خواجه تا کجا
سلطان دهر گفت که ای خواجه تا کجا
سلطان دهر گفت که ای خواجه تا کجا
سلطان دهر گفت که ای خواجه تا کجا
بنوشته هفت چرخ و رسیده به مستقیم
بنوشته هفت چرخ و رسیده به مستقیم
بنوشته هفت چرخ و رسیده به مستقیم
بنوشته هفت چرخ و رسیده به مستقیم
بنوشته هفت چرخ و رسیده به مستقیم
بگذشته از مسافت و رفته به منتها
بگذشته از مسافت و رفته به منتها
بگذشته از مسافت و رفته به منتها
بگذشته از مسافت و رفته به منتها
بگذشته از مسافت و رفته به منتها
ره رفته تا خط رقم اول از خطر
ره رفته تا خط رقم اول از خطر
ره رفته تا خط رقم اول از خطر
ره رفته تا خط رقم اول از خطر
ره رفته تا خط رقم اول از خطر
پی برده تا سرادق اعلی هم از اعلا
پی برده تا سرادق اعلی هم از اعلا
پی برده تا سرادق اعلی هم از اعلا
پی برده تا سرادق اعلی هم از اعلا
پی برده تا سرادق اعلی هم از اعلا
زان سوی عرش رفته هزاران هزار میل
زان سوی عرش رفته هزاران هزار میل
زان سوی عرش رفته هزاران هزار میل
زان سوی عرش رفته هزاران هزار میل
زان سوی عرش رفته هزاران هزار میل
خود گفته این انزل حق گفت هیهنا
خود گفته این انزل حق گفت هیهنا
خود گفته این انزل حق گفت هیهنا
خود گفته این انزل حق گفت هیهنا
خود گفته این انزل حق گفت هیهنا
در سور سر رسیده و دیده به چشم سر
در سور سر رسیده و دیده به چشم سر
در سور سر رسیده و دیده به چشم سر
در سور سر رسیده و دیده به چشم سر
در سور سر رسیده و دیده به چشم سر
خلوت سرای قدمت بی چون و بی چرا
خلوت سرای قدمت بی چون و بی چرا
خلوت سرای قدمت بی چون و بی چرا
خلوت سرای قدمت بی چون و بی چرا
خلوت سرای قدمت بی چون و بی چرا
گفته نود هزار اشارت به یک نفس
گفته نود هزار اشارت به یک نفس
گفته نود هزار اشارت به یک نفس
گفته نود هزار اشارت به یک نفس
گفته نود هزار اشارت به یک نفس
بشنوده صد هزار اجابت به یک دعا
بشنوده صد هزار اجابت به یک دعا
بشنوده صد هزار اجابت به یک دعا
بشنوده صد هزار اجابت به یک دعا
بشنوده صد هزار اجابت به یک دعا
دیده که نقدهای اولوالعزم ده یکی است
دیده که نقدهای اولوالعزم ده یکی است
دیده که نقدهای اولوالعزم ده یکی است
دیده که نقدهای اولوالعزم ده یکی است
دیده که نقدهای اولوالعزم ده یکی است
آموخته ز مکتب حق علم کیمیا
آموخته ز مکتب حق علم کیمیا
آموخته ز مکتب حق علم کیمیا
آموخته ز مکتب حق علم کیمیا
آموخته ز مکتب حق علم کیمیا
آورده روزنامهٔ دولت در آستین
آورده روزنامهٔ دولت در آستین
آورده روزنامهٔ دولت در آستین
آورده روزنامهٔ دولت در آستین
آورده روزنامهٔ دولت در آستین
مهرش نهاده سورهٔ والنجم اذا هوی
مهرش نهاده سورهٔ والنجم اذا هوی
مهرش نهاده سورهٔ والنجم اذا هوی
مهرش نهاده سورهٔ والنجم اذا هوی
مهرش نهاده سورهٔ والنجم اذا هوی
داده قرار هفت زمین را به بازگشت
داده قرار هفت زمین را به بازگشت
داده قرار هفت زمین را به بازگشت
داده قرار هفت زمین را به بازگشت
داده قرار هفت زمین را به بازگشت
کرده خبر چهار امین را ز ماجرا
کرده خبر چهار امین را ز ماجرا
کرده خبر چهار امین را ز ماجرا
کرده خبر چهار امین را ز ماجرا
کرده خبر چهار امین را ز ماجرا
هر چار چار حد بنای پیمبری
هر چار چار حد بنای پیمبری
هر چار چار حد بنای پیمبری
هر چار چار حد بنای پیمبری
هر چار چار حد بنای پیمبری
هر چار چار عنصر ارواح اولیا
هر چار چار عنصر ارواح اولیا
هر چار چار عنصر ارواح اولیا
هر چار چار عنصر ارواح اولیا
هر چار چار عنصر ارواح اولیا
بی مهر چار یار در این پنج روزه عمر
بی مهر چار یار در این پنج روزه عمر
بی مهر چار یار در این پنج روزه عمر
بی مهر چار یار در این پنج روزه عمر
بی مهر چار یار در این پنج روزه عمر
نتوان خلاص یافت از این ششدر فنا
نتوان خلاص یافت از این ششدر فنا
نتوان خلاص یافت از این ششدر فنا
نتوان خلاص یافت از این ششدر فنا
نتوان خلاص یافت از این ششدر فنا
ای فیض رحمت تو گنه شوی عاصیان
ای فیض رحمت تو گنه شوی عاصیان
ای فیض رحمت تو گنه شوی عاصیان
ای فیض رحمت تو گنه شوی عاصیان
ای فیض رحمت تو گنه شوی عاصیان
ریزی بریز بر دل خاقانی از صفا
ریزی بریز بر دل خاقانی از صفا
ریزی بریز بر دل خاقانی از صفا
ریزی بریز بر دل خاقانی از صفا
ریزی بریز بر دل خاقانی از صفا
با نفس مطمئنه قرینش کن آنچنان
با نفس مطمئنه قرینش کن آنچنان
با نفس مطمئنه قرینش کن آنچنان
با نفس مطمئنه قرینش کن آنچنان
با نفس مطمئنه قرینش کن آنچنان
کآواز ارجعی دهدش هاتف رضا
کآواز ارجعی دهدش هاتف رضا
کآواز ارجعی دهدش هاتف رضا
کآواز ارجعی دهدش هاتف رضا
کآواز ارجعی دهدش هاتف رضا
بر فضل توست تکیهٔ امید او از آنک
بر فضل توست تکیهٔ امید او از آنک
بر فضل توست تکیهٔ امید او از آنک
بر فضل توست تکیهٔ امید او از آنک
بر فضل توست تکیهٔ امید او از آنک
پاشندهٔ عطائی و پوشندهٔ خطا
پاشندهٔ عطائی و پوشندهٔ خطا
پاشندهٔ عطائی و پوشندهٔ خطا
پاشندهٔ عطائی و پوشندهٔ خطا
پاشندهٔ عطائی و پوشندهٔ خطا
ای افضل ار مشاطهٔ بکر سخن تویی
ای افضل ار مشاطهٔ بکر سخن تویی
ای افضل ار مشاطهٔ بکر سخن تویی
ای افضل ار مشاطهٔ بکر سخن تویی
ای افضل ار مشاطهٔ بکر سخن تویی
این شعر در محافل احرار کن ادا
این شعر در محافل احرار کن ادا
این شعر در محافل احرار کن ادا
این شعر در محافل احرار کن ادا
این شعر در محافل احرار کن ادا